بیایى. همه مىگویند سفر محدود است جز سفر آخرت که آن هم روزى به پایان
مىرسد اما هر روز که مىگذرد مىبینم این سفر طولانى مىشود و ما توان
دیدن تو مسافر عزیزى که به سفر رفتهاى را نداریم. نمىدانیم تا کى باید
منتظر بمانیم؟ انتظار سختى است. نمىدانیم به کجا سفر کردهاى؟
تو بیا
اى تجسم عشق و تمامیت زیبایى. تو بیا و نگاه منتظر ما را با نگاه پاک و
عاشقانهات گره بزن. دل ما زخمى عشق توست، تو بیا و نمکِ عشقت را بر این
زخم بپاش. همه زخمها با ریختن نمک، سوزانتر و دلخراشتر مىشوند، اما دل
زخمى ما با نمک عشق تو مرهم مىیابد و درمان مىشود.
بیا و بیا اى مسافر و اى طلوع سبز، ما را از چشمانتظارى برهان. هر آدینه
به انتظاریم تا تو پا در رکاب کنى و نداى «جاء الحق» سر دهى و ما «لبیک»
گوییم.
هر پگاه آدینه، ندبهاى سر مىدهیم بلکه ندبه ناتماممان را با آمدنت تمام
کنى؛ ولى کى، چه وقت و کجا؟ آیا سعادت زنده ماندن و حضور در پیشگاهت را
خواهیم داشت؟ نمىدانیم. پس به کلام مولایمان على(ع) لبیک مىگوییم که
فرمود: «بالاترین عبادت، انتظار فرج مهدى موعود ماست.»
و ما منتظران تو به انتظار فرجت مىنشینیم و از خدا تعجیل در ظهورت را
مسئلت مىنماییم. باشد که خداوند راضى گردد و دعایمان را مستجاب نماید.